از بهار پرسیدم عشق یعنی چه ؟ گفت تازه شکفته ام هنوز نمی دانم.
از تابستان پرسیدم عشق یعنی چه ؟ گفت فعلا در گرمای وجودش غرقم نمی دانم.
از پاییز پرسیدم عشق یعنی چه ؟ گفت در هزار رنگ آن باخته ام نمی دانم.
از زمستان پرسیدم عشق یعنی چه ؟ گفت سرد است وبی رنگ.
از مادرم پرسیدم عشق یعنی چه ؟ گفت یعنی هر که در این خانه است.
از پدرم پرسیدم عشق یعنی چه ؟ گفت یعنی تو.
از خواهرم پرسیدم عشق یعنی چه ؟ گفت هنوز به آن نرسیده ام.
شبی از ماه پرسیدم عشق یعنی چه ؟ شرمگین و خجل خود را در آغوش آسمان پنهان کرد.
شبی دیگر باز از ماه پرسیدم که عشق یعنی چه ؟ ماه با چهره ای باز و خندان گفت یعنی مهتاب.
از خود عشق پرسیدم که آخر عشق یعنی چه ؟ با تبسمی گفت یعنی مهر بی پایان به خالق هستی....
نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن
و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،
کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام!
درکلبه را بازکن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش را کنار بزن!
مرا می یابی.............
این شعرو تقدیم می کنم به کسی که آفتاب مهدش
در آستان قلبم طلوع کرد و هرگز غروب نخواهد کرد
امشب به کوی عاشقان با دیده ام سر می زنم
امشب نشان عشق را بر قلب دلبر می زنم
امشب فدایش می شوم با اشتیاق و عاشقی
امشب به پای دلبرم با شوق پرپر می زنم
امشب به اسم دلبرم غم را ز سر وا می کنم
بر باده چشمان او صد بار ساغر می زنم
امشب به شوق روی اوتا صبح شادی می کنم
امشب غمار عشق را بر غصه کمتر می زنم
امشب شقایق می شوم صد بارعاشق می شوم
نام بلند عشق را بر سطر دفتر می زنم
امشب شفاعت می کند گویی نگاه او مرا
من با نگاهم بارها بر خانه اش در می زنم!
در این دنیا سراب محکوم است به پوچی...
پرستو محکوم به کوچ کردن... شمع محکوم به اشک ریختن...
خارها محکوم به تنهایی... روز محکوم به غروب کردن...
شب محکوم به رسیدن... قلب با همه ی پاکی
وصداقتش محکوم به دوست داشتن وچه محکومیتی شیرین تر و دلپذیر تر ازاین است؟
اما ای کاش همه ی این محکومیتهای زیبا را می پذیرفتند. ای کاش...؟
اگر باران بودم ،آنقدر می باریدم تا غبار غم از دلت بردارم اگر اشک بودم ،
مثل باران بهاری به پایت می گریستم
اگر گل بودم شاخه ایی از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم
اگر عشق بودم ،آهنگ دوست داشتن را
برایت می نواختم
ولی افسوس که
نه بارانم ،نه اشک ،نه گل و نه عشق اما هر چه هستم
دوستت دارم
دلم برای تنهایی میسوزد چرا هیچکس او را دوست ندارد
مگر او چه گناهی کرده که تنها شده
جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد
دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود.
تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم
از گریه چشمانش قرمز بود
برایش گریستم آخر او از تنهایی مرده بود
تنهایی مردو من تنها تر شدم....
تقدیم به سنگ صبور عزیز:
عشق را دوست دارم نه در قفس
بوسه را دوست دارم نه در هوس
تو را دوست دارم تا آخرین نفس
سلام عزیز
امیدوارم حالت خوب باش
وبلاگ قشنگی داری من ازش خوشم اومده امیدوارم روز به روز بهتر بشه
واژه غریبی است واژه ای که شاید ماه هاست با ان خو گرفته ام که چه سخت است انتظار - هر صبح طلوعی دیگر است برای انتظار فردای من خواهم ماند تنها در انتظار تو
چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو ... نمیدانم
شاید که روزی بخوانند بر تو ای عشق مرا
میدانم روزی خواهی امد گریان نمی مانم خندانم برای لحظه ورودت ای عشق
وقتی به یادت می افتم به یا د خاطراتت
وجودم را سراسر عشق فرامیگیرد
تنها میگویم همیشه در قلب منی
میدانم باز خواهی گشت
به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی
موفق و پیروز باشی
دوستدار شما ندا
neda khanoom az u khili mamnoonam aziz
omidvaram hamishe dar zendegietan moaafagh bashin
اگر روزی دشمن پیدا کردی، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی! اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد...
آپ کردم، منتظرتون هستیم[گل]
همیشه کسانی ما را تنها می گذارند که بیشتر از همه دوستشان داریم همیشه غمگین ترین و رنجورترین لحظات انسان توسط کسی ساخته می شود که شیرین ترین و شاد ترین لحظات را برای او ساخته است...
آپ کردیم دوست گلم.
پیشمون بیا[گل]