سازنده ترین کلمه((گذشت)) است...آن را تمرین کن. پرمعنی ترین کلمه((ما)) است...آن را به کار بر. عمیق ترین کلمه((عشق)) است...به آن ارج بده. بی رحم ترین کلمه(( تنفر)) است...با آن بازی نکن. خودخواهانه ترین کلمه((من)) است...از آن حذر کن. نا پایدارترین کلمه((خشم)) است...آن را فرو بر. بازدارنده ترین کلمه((ترس)) است...با آن مقابله کن. با نشاط ترین کلمه ((کار)) است...به آن بپرداز. پوچ ترین کلمه((طمع)) است...آن را بکش. سازنده ترین کلمه((صبر)) است...برای داشتنش دعا کن
میخوام آیینه خونه با چشمات همنشین باشه
دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس
تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس
لبانت
به ظرافت شعر
شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند
که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان دراید
و گونه هایت
با دو شیار مّورب
که غرور ترا هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و چشمانت راز آتش است
و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد
و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم ..
روزگاری را میگذرانیم که پروانگی از یاد رفته است و دلدادگی نیز...
آن روزها که در آرزوی پروانه شدن بودیم و چون پروانه سوختن .باشد از این سوختن ساختن
را بهره گیریم.
روزهایی را به بستر شب پیوند میزنیم که فاصله میان نگاه و گناه تنها نقطه ایست و عریانی
هرزگی لباس فخر است و دستان در بند شهوت و...
روزگار غریبی است نازنین!!!
1000بار 900 جمله عاشقانه را 800 جای مختلف به 700
زبان پیش
600 نفر مطرح کردم.500 نفر از آنان 400 تای آن را به
300 زبان
در 200 برگ ترجمه کردندو من آن را 100بار برای شما در
90 روز
روزی 80 بار خواندم و 70 جمله آن را 60 بار در 50 روز
40 بار
برای خودت تکرار کردی30تای آن را با 20 بار آموختی10
بار از
شما 9 سؤال کردم 8 مرتبه 7 سؤال من را6 بار در فاصله
5 روز
جواب دادی4 بار شما را در 3 جادعوت کردم 2 بار تمنا
کردم تا 1 بار
بگویم:
اگه ۱۰۰۰نفر دوست داشته باشن یکیش منم
اگه ۱۰۰نفر دوست داشته باشن یکیش منم
اگه ۱۰نفر دوست داشته باشن یکیش منم
اگه ۱ نفر دوست داشته باشه اون منم
اگه کسی دوست نداشته باشه بدون من مردمم!!!!
می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب ‚ خوینن دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
نگاهی آشنا به یاس کردم ..
خلاصه در کلاس ناز چشمت
دو واحد عاشقی را پاس کردم.
ضربان قلبت نمیدانم شاید نفسهای مرا میشمارد
قلب تو شاید کلبه من شود ، شاید کلبه من باشد
من قلب تو را با تکه تکه قلب خود آذین میکنم
در آستانه قلب تو سجده میکنم
میخواهم آرام سر بر سینه ات بگذارم
میخواهم صدای طپش قلبت مرا به خوابی آرام و رویائی فرو برد
با نگاهت در سکوتی لغزان غوطه ور شوم
ولی اگر چنین شود و قلب کوچک تو کلبه من شود ......
اری
میخواهمت
میخواهمت با دلم.
همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند . . . به جز مداد
سفید . . . هیچ کسی به او کار نمی داد . . . همه
می گفتند: {تو به هیچ دردی نمی خوری} . . . یک شب که
مداد رنگی ها . . . توی سیاهی کاغذ گم
شده بودند . . . مداد سفید تا صبح کار کرد . . . ماه
کشید . . . مهتاب کشید . . . و آنقدر ستاره کشید که
کوچک و کوچک و کوچک تر شد . . . صبح توی جعبه ی
مداد رنگی . . . جای خالی او . . . با هیچ رنگی
پر نشده ..
دردهایی در زندگی هست
که مثل خوره روح را در انزوا می خورد و میتراشد
آدم نمی تواند
درباره این دردها با کسی صحبت کند
ولی
انسان پایدارترازکوه نیست
زمانی که گدازه ها از حد
معمول تجاوز کرد
طاقت نمی اورد
بالاخره روزی آتشفشان می شود
و
خودش تلی از خاکستر باقی می ماندو
اطرافیانش را می سوزاند
پس بهتر است
برای
جلوگیری چاره ای اندیشید
سخن از دل گفتن آنقدرها
هم آسان نیست
و
اگر سخن را
در دل حبس کنیم
یا
سخن میمیرد
یا
دل می ترکد
آرزو دارم شبی عاشق شوی. آرزو دارم بفهمی درد را. تلخی برخوردهای سرد را. می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی. می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی. می رسد روزی که شبها در کنار عکس من نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی
اگه میدونستی چه قدر تنهام همیشه برام اشک میریختی و اگه میدونستی همیشه اشک میریزم هرگز تنهام نمیزاشتی
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وانکه اینکار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس
تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس
از این نامهربونی ها دارم از غصه میمیرم
رفیق روز تنهایی ! یه روز دستات و میگیرم
تو این شب گریه میتونی پناه هق هقم باشی
تو ای همزاد همخونه چی میشه عاشقم باشی
دوباره من دوباره تو دوباره عشق دوباره ما!
دو هم نفس دو هم زبون دو هم سفر دو هم صدا
تو ای پایان تنهایی پناه آخر من باش
تو این شب مرگیه پاییز بهار باور من باش
بذار با مشرق چشمات شبم روشن ترین باشه